پرسه در مه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : ساغر

تو رنج های مرا نمی شناسی
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند

جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : ساغر

 

 

 

 

 

 

 

 

عادت کرده ام

کوتاه بنویسم

کوتاه بخوانم

کوتاهحرف بزنم

کوتاه نفس بکشم

تازگی ها

دارم عادت می کنم

کوتاه زندگی کنم

یا شاید کوتاه بمیرم

نمی دانم

فقط عادت...
 

جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : ساغر

دیگر!
آدمی را دوست نمی‌دارم
می‌خواهم درخت باشم
پرندگان را
بیش‌تر دوست دارم

جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : ساغر


می‌گویم: سلام
کسی جوابم نمی‌دهد
پس خدانگهدار می‌گویم!
شاید از سر اتفاق
کسی دست‌هایش تکان بخورد

جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:12 ::  نويسنده : ساغر

شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
    با هر که می‌خواهی

پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 22:37 ::  نويسنده : ساغر

پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 14:22 ::  نويسنده : ساغر

 

اینروزها هیچ چیز سرجایش نیست ...!

جز تو...

که عجیب جا گرفته ای کنج دلم.....!!!
 

 

پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : ساغر

تواحساست جوانی میکند
وهنوزقلبت میدرخشد!
منطقی باش!
باقلب کهنه ودست چندم من چه کار داری؟!

 

چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : ساغر


قلب کفشم در پاشنه اش لرزید

بس که خالی های سنگ فرشِ خیابان خیالت او را شوک داد!

وسایه ات درپیاده روی توهم

درگیر بود با

گودالی از باران تردید دیروز!

صدایم کردی در حالیکه گُل پوچ دستهایت گِلی بود

و گفتی :

دمپایی های راحتی همین نزدیکیست!

کفش هایت را رها کن!

سیبِ حرفهایت را خوردم!

و دیدم سواربراتوبوس پاهایت ، کفشهایم را که

شتابان از مزرعۀ قلبم می گذرند

.

.

.

.

 رفت در کُما قلبم

بدون حتی همان دمپایی های راحتی!!!

چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : ساغر

 


از این کوچه

تا آن جا که راهی نیست

تنها یک ورق سپید دست و پا می کنم

و یک دل سیر، می نویسمت

چه بخواهی چه نخواهی

من شاعر سرگردان

همیشه قبل از این که باران ببارد

از پچ پچ کلاغ ها فهمیده ام

که یک جای دوری

دلت،سخت گرفته است

 

 

چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 21:40 ::  نويسنده : ساغر

 

تقصیر تو نبود!
خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
خاموش شود!
خودم شعرهای شبانه اشک را،
فراموش نکردم!
خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
نه تو چیزی بدهکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای!
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد،
بالهایم در کشاکش شهدها خسته شوند
و عسلهایم
صبحانه کسانی باشند،
که هرگز ندیدمشان!
تنها آرزوی ساده ام این بود،
که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
که هر از گاهی کنار برگهای کتابم بنشینی
و بعد از قرائت بارانها،
زیر لب بگویی:
یادت بخیر ! نگهبان گریان خاطره های خاموش!
همین جمله،
برای بند زدن شیشه شکسته این دل بی درمان،
کافی بود!
هنوز هم جای قدمهای تو،
بر چشم تمام ترانه هاست!
هنوز هم همنشین نام و امضای منی!
دیگر تنها دلخوشی ام،
همین هوای سرودن است!

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 12:19 ::  نويسنده : ساغر

 

من بودم

تو

و یک عالمه حرف...

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!

کاش بودی و

می فهمیدی

وقت دلتنگی

یک آه

چقدر وزن دارد...

 

چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 16:17 ::  نويسنده : ساغر

 

به جای سیگار
می توانی
آرزوهایم را دود
لبخندهایم را تلخ
و زندگی ام را
خاکستر کنی !

 

 

 

ترک...

سالهاست که می خواهم

شعر و سیگار را ترک کنم

اما نمی شود !

آخر چگونه

هم شب باشد و تو

و هم سیگار و قهوه

پس شعر چه می شود ؟!

یا اینکه

تو باشی و شعر

یاد اولین قرار

پس سیگار چه می شود ؟!
 

چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:sir1,sirvan,sirvan khosravi,30r1,سیروان, سیروان خسروی, :: 15:38 ::  نويسنده : ساغر
سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 12:28 ::  نويسنده : ساغر

ای هفت سالگی

ای لحظه ی شگفت عزیمت

بعد از تو هر چه رفت, در انبوهی از جنون جهالت رفت...

سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : ساغر

 

وقتی که باران توی رؤیاها نمی‌بارد

وقتی نسیمی نیست؛

باید برای خواب‌هایم رمز بگذارم.

 

سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : ساغر

 

من کاملاً صحرا

تو کاملاً باران؛

دیدار ما آغاز یک حسّ خوشایندست

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 23:2 ::  نويسنده : ساغر

سلام نظر یادتون نره

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 22:25 ::  نويسنده : ساغر

ا

 

از تو تنها حلقه ای طلایی
از من
نانی که به خانه آورده ام ، پیداست

مه در اتاق مان بیشتر شده

باز هم به اشتباه
لب هایم را بر دیوار گذاشته ام
بوسه های هدر رفته
آواز آن قناری غمگین است
که در بزرگراه می خواند
یا عطر موهای توست
در شب های سرماخوردگی

مه در اتاق مان
          بیشتر شده

پرتقالی که پوست می کنی
انگشت های من است
و از آبی که می خورم
صدای گریه می آید


مه بیشتر شده
و روزهایمان قایم باشکی ست در تاریکی :
                       
من در اتاق پنهان می شوم و
                        تو چشم می گذاری و
                        به خواب می روی.

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 21:46 ::  نويسنده : ساغر

بوسه‌هایت انار را می‌ترکاند

نفس‌هایت سیب را می‌رساند

آغوشت ابر را می‌باراند

پائیز ترینی

تو!

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 21:39 ::  نويسنده : ساغر

روزنامه ھا نوشتند :

باز ھم برده داری باب شد

و من که مواجب بگیر چشمانِ تو بودم

دست به دستم که نه

دست به سرم کردی

و شمشیرت

سر به سرم که

سر به گردنم گذاشت

تا تو رفتی ،

روزنامه ھا نوشتند :

مردی که ھم دل و ھم سر نداشت ،

شاعر شد ...

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : ساغر

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : ساغر

 


حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 10:54 ::  نويسنده : ساغر

دو شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ساغر

 

تو کوهای پوشیده از برف "شتر"!!!!

شایدم تپه ی نمک باشه...

نظر شما چیه؟؟؟؟!!!!!!

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : ساغر

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : ساغر


هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است :
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه



ادامه مطلب ...
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 21:7 ::  نويسنده : ساغر

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!
اما
من مثل هر روزم
با آن نشانیهای ساده
و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 21:2 ::  نويسنده : ساغر
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 16:29 ::  نويسنده : ساغر

i think about you day and night

it is only night

i think about the girl you love

and hold her tight

so happy tigher

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : ساغر

 

 

امروز
ذهنم پر است،
از يك ماديان و كره اش
فردا،
برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : ساغر

 
 
فکر کنم که مرده ام من 
 
موهایم دیگر بلند نمی شود . . .
 
پلکهایم نمی پرد . . .
 
قلبم تیر نمی کشد . . .
 
...دلم شور نمی زند . . .
 
کف پایم ذوق ذوق نمی کند. . . .
 
چشمانم سیاهی نمی روند و گلویم دیگر بغض نمی آورد . . .
 
دیگر حتی عاشقانه نوشتنم هم نمی آید . . .
 
تنها چیزی که در من جریان دارد همان خاطرات آبی خاکستری است . .
 
که گاه گاهی از زیر پوستم می خزند و سوراخش می کنند
 
و مثل چرک می ریزند روی کف پوش سردخانه . . .
 
فکر کنم مرده ام . . .
 
لطفا مرا بی نوبت بشویید . . .
 
خسته شدم از این همه انتظار و انتظار و . . .ان . . ت . . ظار . . . . .
 
می خواهم زودتر گورم را گم کنم

 

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : ساغر

روزهای باران
شاعر پرور است
برف
نویسنده های بزرگ خلق می کند
داستان های پاورقی
محصول روزهای آفتابی
رنگین کمان
مخصوص قصه های کودکان
رعد و برق
کارآگاه ها را وارد نوشته می کند
طوفان
فیلسوف می زاید
و روزهای ابری
به پاره کردن
همه آنچه روزهای قبل
نوشته شده
می گذرد .

 

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 12:18 ::  نويسنده : ساغر

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

مثلن این که:
تو با شاخه ای گل سرخ در دست هات
از راه برسی و ...!
نه،
عین روز روشن است،
تو رفته ای بازنگردی
و من
مانده ام پشت این همه کاغذسیاه
تا هر لحظه
به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد
فکر کنم!

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : ساغر

 

موجود بی آزاری هستم
کار می کنم
قصه می خوانم
شعر می نویسم
و گاهی
دلم که برایت تنگ می شود
تمام خیابانها را
با یادت پیاده می روم

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 12:3 ::  نويسنده : ساغر

رفتی...
درست زمانی که
دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
میروند
به راهی -
به امید کسی -
که شاید قرار نیست
اصلا باشد...

 

شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : ساغر

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه



ادامه مطلب ...

مامانم کجا می باشد؟

مادر بزرگم سرش را پایین می اندازد و می گوید : پیش خدا.

-خدا آن پایین می باشد؟

مادر بزرگم سرش را بالا می آورد و می گوید: نه مادر، آن بالا می باشد.

-کدام بالا می باشد؟

مادر بزرگم سرش را پایین می اندازد و می گوید : بالا که نه خدا همیشه همین جا پیش ما می باشد.

-خدا که خودش پیش ما می باشد، چرا مامانم را پیش خودش برد؟

مادر بزرگم سرش را بالا می آورد و با چشمان پر اشکش می گوید: الهی قربانت بروم و یک عدد بوسم می کند.



ادامه مطلب ...
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : ساغر

 تعدادي عكسهاي جالب يك مدل دختر10 ساله  انتشار يافته‌اند، كه بوسيله آرايش و نورپردازي
  50،40،30،20 بالاخره 60 ساله به نظر مي‌رسد



ادامه مطلب ...
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:ابدیت,نگاه,عشق, :: 17:50 ::  نويسنده : ساغر

 

چشم هایم ،


چشم هایت


آیینه هایی زلال ...


روبرو که باشیم


"
عشق"


تکثیر می شود


تا ابدیت !


 

شنبه 12 شهريور 1390برچسب:لحظه های کاغذی, :: 13:2 ::  نويسنده : ساغر

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

 

شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : ساغر

در تمامِ میهمانی‌ها،

آویزِ گردن  من،

کلید خانه‌ی توست.

حالا بگذریم كه،

مرا جرات آمدن نیست و

تو را،

 

جرات عوض‌ کردن قفل....

 

شنبه 12 شهريور 1390برچسب:سکوت,فاصله,خیال,, :: 11:56 ::  نويسنده : ساغر

مگر بین من و تو چقدر فاصله است
كه هر چه سكوت می  كنم
نمی شنوی؟؟؟؟؟؟؟؟

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 22:17 ::  نويسنده : ساغر

هر جور تو راحتی!

 

همین سوسوی تو 

 

از آنسوی پرده دوری،

 

برای روشن کردن ِ اتاق تنهائیم کافی ست!

 

من که اینجا کاری نمی کنم!

 

فقط, گه گاه

 

گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می کنم!

 

همین!

 

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : ساغر

کلمات بیهوده در رفت و آمدند

نگاهم را که نمی شنوی!!!!!!

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 21:32 ::  نويسنده : ساغر

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : ساغر

این بار تو بگو که "دوستت دارم"
نترس..........
من آسمان را گرفته ام
......
که به زمین نیاید

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : ساغر

همه چیزروبه راه است.

باران،

روی شیروانی ضرب گرفته.

ماه،

سرجای خودش.

قرار من هم که،

پشت پرده ی کاج ها

ایستاده ام به انتظار.


حالا دیگر باید بیایی.

-
نه؟!

 

 

جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, :: 18:13 ::  نويسنده : ساغر

 

هر بار گفتم دوستت دارم

و تو هربار

خودت را به کوچه علی چپ زدی

یک بار گفتی

دوستم داری

و من دست و پا چلفتی

بی هیچ آدرسی

در کوچه علی چپ

گم شدم

 

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 56
تعداد آنلاین : 1

ابزار وبلاگنویسان